story: In my previous department we all got nicknames, all of them meant to be very descriptive of the person but also really positive, They were brainstormed and then voted on, which actually was a really fun teambuilding, But while most people did indeed get some amazing nicknames, my final one was Ms Bossy,
After hearing that, I remember heading to the toilets for a good cry, which is something I hardly ever do when there are no books/movies or music involved that is.
Of everything that I am, they picked Bossy as my most descriptive quality, thought it was funny and in some twisted way thought they were doing me a favour as well.
So when I read the following quote, I was already sold:
”When a girl tries to lead, she is often labelled bossy, Boys are seldom called bossy because a boy taking the role of a boss does not surprise or offend, As someone who was called this for much of my childhood, I know that it is not a compliment, The stories of my childhood bossiness are told and retold with great amusement, “
I had many mixed feelings while reading this book, On one hand it is ridiculously sad that society is still where it is, and on the other hand I kept nodding so hard and sometimes I felt like I was hit by alien attack.
That's the impact some chapters had on me, Aliens, here, right now, in my head!
Similarly to Quiet by Susan Cain, I just felt that it was important for me to read this book, Not that I have CEO ambitions far from it, I actually really dislike managing people, which makes the whole bossiness an even bigger conundrum! but as a working woman it still struck a chord with me.
What i liked about this book, is that it isn't a let'ssitalltogetherandwhine about the situation, Sandberg gives you some insights into our own brain, and how we are often doing this to ourselves as well,
For me, she did so especially in the first few chapters, The later chapters are more about families and kids, which is a bit less applicable to me now, Nonetheless, she made me think, and made me realize a few things about myself I didnt really know, There were many alien lightning attack moments, but the most striking one for me was the paragraph about feeling like a fraud:
“She explained that many people, but especially women, feel fraudulent when they are praised for their accomplishments.
Instead of feeling worthy of recognition, they feel undeserving and guilty, as if a mistake has been made, Despite being high achievers, even experts in their fields, women cant seem to shake the sense that it is only a matter of time until they are found out for who they really are impostors with limited skills or abilities.
”
So true, No matter how many good performance reviews, no matter how often peers tell me they like me on their project because theyll know that its in good hands with me I still think I will be discovered some day for the imposter I am.
Sometimes when people to ask me to send an old study to them, there is a part of me that doesnt want to, Not because I dont like sharing, but because Im convinced itll be wrong, I would love to relook at all the data just to make sure I didnt do anything stupid in the first place, How silly is that
I sometimes even feel like that on Goodreads, Its is a mystery to me why people would follow me, or ask to friend me out of the blue, or like my reviews,
Really, Im not a smart person and I dont understand literature at all, Im just a robot who puts random words behind one another and somehow so far I have regularly managed to trick people into thinking that my review makes sense.
Aren't I lucky I give a lot of kudos to Sheryl Sandberg for bringing up a lot of topics that I think are important, underdiscussed, underrecognized, and in some cases, did not really have a voice at least not all in one work.
This isn't necessarily a "howto" book like 'how to become an amazing woman leader' but more of a book on how to recognize certain traits, characteristics, and behaviors that both men and women possess, and the impact it has on women in the workplace.
I applaud Sandberg for stepping outside of her own comfort zone, as she writes early in the book, to bring these issues to the table, She is correct in that the women's movement has somewhat stagnated and that the movement has become complacent, and more women struggle with the "worklife" balance in their careers, I thought her discussion of the topics were fresh, engaging, and insightful, I could have done with less copious praise of Facebook throughout the book, but overall I got a lot out of it more than I admittedly thought I would, I hope that it truly does spark a larger conversation,
I had to go back and change my rating from ato abecause since I have finished reading this book, I have kept talking about it, thinking about it, and attempting to put the concepts into practice.
Lean in: Women, Work, and the Will to Lead, Sheryl Sandberg
Lean In: Women, Work, and the Will to Lead is abook written by Sheryl Sandberg, the chief operating officer of Facebook, and Nell Scovell, TV and magazine writer.
Ask most women whether they have the right to equality at work and the answer will be yes, but ask whether they'd feel confident asking for a raise, a promotion or equal pay, and some reticence creeps in.
Sheryl Sandberg looks at what women can do to help themselves, and make the small changes in their life that can effect change on a more universal scale,
عنوانها: موفقیت حرفه ای زنان: آسیبها و راهکارها زنان به پیش : طرحی برای ارتقای منزلت اجتماعی زنان و افزایش مفاهمه بین زن و مرد قدم در راه بگذارید: زنان کار و اراده کسب برترین جایگاه پیش بروید: زنان کار و اراده برای رهبری کردن تغییر مسیر: زنان شغل و میل به پیشرفت دست به کار شوید بدرود دون پایگی: شناخت موانع پیشرفت در کار و حرفه و راهکارهای عبور از آنها نویسنده: شریل سندبرگ تاریخ نخستین خوانش: روز چهارم ماه نوامبر سالمیلادی
عنوان: موفقیت حرفه ای زنان: آسیبها و راهکارها نویسنده: شریل سندبرگ مترجم: آزاده رادنژاد تهران: انتشارات اواندرص شابک:کتابنامه: ص.موضوع: سندبرگ شریل مدیران زن از نویسندگان ایالات متحده آمریکا سدهم
عنوان: زنان به پیش : طرحی برای ارتقای منزلت اجتماعی زنان و افزایش مفاهمه بین زن و مرد نویسنده: شریل سندبرگ مترجم: حمیدرضا آریانپور تهران: انتشارات دنیای اقتصاددرص شابک:چاپ دوم
عنوان: قدم در راه بگذارید: زنان کار و اراده کسب برترین جایگاه نویسنده: شریل سندبرگ مترجم: رضوان صدقینژاد تهران: گلآذیندرص شابک:
عنوان: پیش بروید اثر: شریل سندبرگ مترجم: بهاره بقایی تهران: بهاره بقاییدرص شابک:عنوان روی جلد: پیش بروید: زنان کار و اراده برای رهبری کردن
عنوان: تغییر مسیر : زنان شغل و میل به پیشرفت نویسنده: شریل سندبرگ مترجمها: سارا ارجمند مصطفی طرسکی تهران: نوین توسعهدرص شابک:
عنوان: دست به کار شوید نویسنده: شریل سندبرگ مترجم: سارا پنجیزاده تهران : نشر فرادرص شابک:
عنوان: بدرود دون پایگی: شناخت موانع پیشرفت در کار و حرفه و راهکارهای عبور از آنها نویسنده: شریل سندبرگ مترجم: آزاده رادنژاد تهران: آموزهدرص شابک:
سندبرگ باور دارد که زنان و مردان با آگاهی از انتظارات اجتماعی کلیشه ای و از بین بردن موانع درونی ای که تحت سیطرۀ این انتظارات ایجاد میشوند میتوانند اوضاع را به نفع جامعه تغییر دهند, نویسنده با توجه دقیق به تحقیقات گسترده ای که در غرب صورت گرفته و تجربیات شخصی ایشان به عنوان یک مدیر و رهبر موفق مروری بر چگونگی پیشرفت حرفه ای زنان و مردان موانع پیشرفت حرفه ای و نیز راههای خلاصی یافتن از آنها دارند نقل نمونه متن: از کتاب بدرود دونپایگی:: ترس و بلندپروازی مادربزرگ من روزالیند آین هورن دقیقا پنجاه سال پیش از من به دنیا آمد یعنیآگوستمیلادی. خانواده او مانند بسیاری از خانواده های فقیر نیویورک سیتی در مجتمعهای آپارتمانی شلوغ نزدیک بستگان دیگر خود زندگی میکردند. پدر و مادر او و عمه ها و عموهایش پسرها را با اسمهای خودشان صدا میکردند اما او خواهرش و دخترهای دیگر را دخترک صدا میزدند. به دلیل رکود اقتصادی مادربزرگ را از دبیرستان موریس بیرون کشیدند تا از طریق گلدوزی روی لباسهای زیری که مادرش میفروخت به اقتصاد خانواده کمک کند. آنوقتها معمولا پسرها را از مدرسه بیرون نمیکشیدند چرا که تحصیل آنها راهی برای افزایش درآمد بیشتر خانواده و نیز رشد اجتماعی تلقی میشد. اما تحصیلات دخترها از لحاظ مالی کمتر اهمیت داشت چون احتمال اینکه آنها بتوانند به درآمد خانواده کمک کنند کم بود. همچنین از پسرها انتظار میرفت تورات بخوانند در حالیکه برای دخترها کافی بود خانه ای را به خوبی اداره کنند. از بخت خوب مادربزرگ یک معلم محلی به پدر و مادرش اصرار میکند که او را به مدرسه برگردانند و او نه تنها موفق میشود دبیرستان را تمام کند که میتواند دوره کالج را نیز در دانشگاه برکلی بگذراند. بعد از کالج دخترک شروع به فروش کتابهای جیبی و لوازم تحریر در مغازه دیویدز میکند و میگویند وقتی دخترک کارش را رها میکند تا با پدر بزرگ من ازدواج بکند دیویدز مجبور میشود چهار نفر را استخدام کند تا کار او را انجام دهند. سالها بعد وقتی کسب و کار رنگ فروشی پدربزرگ با مشکل مواجه میشود او میرود و چند گام مهم برمیدارد که پدربزرگ حاضر به برداشتنشان نبوده است و خانواده را از بحران مالی نجات میدهد. یکبار دیگر در چهل سالگی فراست کاریش را به نمایش میگذارد. به این ترتیب که بعد از غلبه بر سرطان سینه زندگی خود را وقف جمع کردن پول رای کلینیکی میکند که در آن درمان شده است. او صندوق عقب ماشینش را پر از ساعت مچیهای زنگدار میکند و کنار خیابان میفروشد. دخترک با اینکار چنان سودی میکند که میتوانسته است اپل را به رشک وادارد. هرگز کسی را مثل او آن قدر پرانرژی و با اراده ندیده ام. وقتی وارن بافت از رقابت با نیمی از جمعیت سخن میگوید من مادربزرگم را به یاد میآورم و فکر میکنم اگر پنجاه سال دیرتر به دنیا میآمد زندگیش چقدر متفاوت میتوانست باشد. مادربزرگم روی آموزش و پرورش همه فرزندانش مادر و دو دایی من تاکید بسیار داشت. مادرم پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه پنسیلوانیا و بررسی فرصتهای شغلی متوجه شد دو انتخاب برای زنان وجود دارد: معلمی و پرستاری. مادرم معلمی را برگزید. او شروع به تحصیل در مقطع دکترا کرده بود که مرا باردار شد و به ناچار دانشگاه را رها کرد. آنوقتها کار کردن زن برای تامین خانواده نقطه ضعفی برای مرد به حساب میآمد. از اینرو مادرم در خانه مشغول انجام وظایف مادری شد و البته فعالانه به کارهای داوطلبانه هم میپرداخت. به این ترتیب آن تقسیم کار صدها ساله بر جا و استوار ماند. من در خانواده ای سنتی بزرگ شدم ولی پدر و مادرم از من خواهر و برادرم انتظارات یکسانی داشتند. هر سه ما به درس خواندن و داشتن فعالیتهای فوق برنامه به ویژه فعالیتهای ورزشی تشویق میشدیم و از همه ما به یک اندازه توقع انجام کارهای سخت میرفت. برادر و خواهرم وارد تیمهای ورزشی شدند ولی من استعدادی در ورزش نشان ندادم. به رغم کم آوردن در ورزش با این باور بزرگ شدم که دخترها مثل پسرها هر کاری بخواهند میتوانند بکنند و راه همه حرفه ها به روی آنها باز است. در پاییزمیلادی که وارد کالج شدم دخترها و پسرهای همکلاسیم همه به یک اندازه روی درسها متمرکز بودند. یادم نمیآید فکر کرده باشم حرفه آینده ام باید با حرفه همکلاسی های پسر متفاوت باشد. همچنین در مورد برقراری توازن بین کار بیرون از خانه و بچه داری هیچ بحث و گفتگویی را به یاد نمیآورم. فرض من و دوستانم این بود که از عهده هر دوی آنها میتوان برآمد. زنان و مردان میتوانستند آزادانه و با انرژی در کلاسها فعالیتها و مصاحبه های شغلی با یکدیگر رقابت کنند. تنها دو نسل از زمان مادربزرگم گذشته بود اما به نظر میرسید که عرصه رقابت بین دو جنس برابر باشد. اما پس از گذشت بیش از بیست سال از پایان تحصیلات دانشگاهی من جهان طبق باور من پیش نرفته است. تقریبا همه هم کلاسیهای مذکرم وارد موقعیتهای حرفه ای شدند. تعدادی از همکلاسیهای دخترم شغلی تمام وقت یا پاره وقت بیرون از خانه پیدا کردند اما بسیاری از آنها مادران خانه دار شدند و مثل مادرم به کارهای داوطلبانه پرداختند. این روند سمت و سوی کلی را در سطح ملی نشان میدهد. تعداد زنان دارای تحصیلات عالی در نیروی کار در مقایسه با مردان رو به کاهش است. تعداد زیادی از آنها دارند نیروی کار را ترک میکنند. این اختلاف رو به افزایش به سازمانها و نهادها فهماند که باید روی مردان سرمایه گذاری کنند چراکه از نظر آماری احتمال ماندن آنها در نیروی کار بیشتر است. جودیت رادین رئیس بنیاد راکفلر و اولین رئیس دانشگاه آیوی لیگ زمانی در سخنرانی ای که مخاطبانش زنانی هم سن من بودند گفت: نسل من به سختی جنگید تا همه شما بتوانید انتخاب کنید. اما هم نسلهای من فکر نمیکردند بسیاری از شما ترک کار را انتخاب میکنید. پس چه اتفاقی افتاده است نسل من در عصر افزایش برابری که گمان میرفت ادامه یابد بالید اما مثل اینکه ما خام و ایده آلیست بودیم چون ادغام انگیزه های شخصی و حرفه ای چالش برانگیزتر از حد تصور ما بود در همان سالهایی که حرفه های ما بیشترین سرمایه گذاری زمانی را طلب میکردند بیولوژی ما را به سمت بچه دارشدن سوق میداد. شرکای زندگی ما در انجام امور خانه و بچه داری با ما مشارکت نکردند و ناگاه ما خود را با دو شغل تمام وقت مواجه دیدیم. محلهای کار نیز چنان متحول نشدند که در مقابل ما انعطاف پذیری نشان دهند تا بتوانیم مسئولیتهای خود را در خانه انجام دهیم. ما هیچ یک از این موارد را پیش بینی نکرده بودیم. از اینرو غافلگیر شدیم اگر نسل من بیش از اندازه خام و بی تجربه بود نسلهای بعدی بیش از اندازه عملگرا شده اند. ما بسیار کم میدانستیم و دختران امروز بیش از حد میدانند دخترانی که امروز میبالند نخستین نسلی نیستند که فرصتهای برابر دارند اما برای نخستین بار میدانند که داشتن فرصت الزاما به معنای موفقیت نیست بسیاری از این دخترها که دیده اند مادرانشان تلاش میکردند همه کارها را خودشان انجام دهند تصمیم گرفتند بخشی از آن همه را رها کنند و آن بخش رها شده چیزی نبد مگر شغل بیرون از خانه. شکی نیست که زنان در محیط کار دارای مهارت های رهبری هستند. در ایالات متحد عملکرد دخترها به گونه ای فزاینده در کلاسهای درس بهتر از پسرهاست. به طوری کهدرصد دانشجویان دانشگاهها دخترند ودرصد مدارک کارشناسی را دخترها کسب میکنند. در انگلستان نیزدرصد از دانشجویان را زنان تشکیل میدهند. در کل اروپادرصد زنانتاساله دست کم یک مدرک تحصیلی دارند. در حالیکه این رقم برای مرداندرصد درصد است. این شکاف جنسیتی در موفقیتهای دانشگاهی حتی بعضی را نگران پدیده ای به نام پایان جنس ذکور کرده است. در حالیکه رفتار دستت را بالا ببر و وقتی اجازه داده د حرف بزن در مدرسه ها بسیار پسندیده است در محیطهای کار چندان ارج و قربی ندارد. پیشرفت شغلی اغلب بستگی دارد به ریسک پذیری و تقویت خصیصه های شخصی که دخترها از بروز و نمایش آنها دلسرد میشوند. این امر شاید بتواند توجیه کند که چرا موفقیتهای دانشگاهی دختران هنوز به تعداد بالای زنان در شغل های بالا نینجامیده است. میتوان گفت تامین نیروی کار تحصیل کرده مجرایی است که در ورودی اش بیشتر زنان و در خروجی اش که خاص مقام های مدیریتی است به طور قاطعی مردان دیده میشوند. این غربال شدن دلایل بسیاری دارد که یکی از مهمترین آنها اختلاف سطح جاه طلبی برای رهبری است. البته بسیاری از زنان هستند

که مانند اغلب مردان جاه طلبی حرفه ای دارند اما اگر سلسله مراتب را به طرف پایین بررسی کنیم داده ها نشان میدهند که در هر حوزه ای مردان بیش از زنان رویای بالاترین شغلها را دارند. طبق مطالعه آماری سالمیلادی شرکت مک کینزی رویکارمند شرکتهای شاخصدرصد مردان این شرکتها میخواستند رئیس شوند در حالیکه این رقم برای زناندرصد بود. وقتی شغلها با ویژگیهایی چون قدرتمندی چالش آوری و مسئولیت بالا توصیف میشوند برای مردان بیش از زنان جذابیت پیدا میکنند. درست است که اختلاف سطح جاه طلبی در بالاترین سطوح شغلی به شدت آشکار میشود اما دینامیک بنیادی آن در همه پله های نردبان شغلی حتی سطوح پایینتر خود را نشان میدهد. در یک مطالعه آماری روی فارغ التحصیلان دانشگاه مردان بیشتری نسبت به زنان رسیدن به سطح مدیریتی را به عنوان یک اولویت شغلی در سه سال اول بعد از فارغ التحصیلی انتخاب کردند. حتی بین مردان و زنان دارای تحصیلات عالی تر مردان بیشتری به نسبت زنان خود را جاه طلب توصیف میکنند. پایان نقل. ا. شربیانی.