ṣanʻān, AliAkbar Sa'idi Sirjani
تاریخ نخستین خوانش: ماه ژوئن سالمیلادی
شیخ صنعان داستانی تمثیلی از علی اکبر سعیدی سیرجانی در خصوص ناهنجاریهای اجتماعی ست نخستین بار در سالدر مجله نگین چاپ شد
از متن: آقا سيد مصطفای روضه خوان را تـنها گروهی از همشهريان مخلص به خاطر دارند که در سراشيب غم انگيز دوران پيری افتاده اند و ملال منازل بعد از چهل را با خاطره شيرين جوانی میآميزند, مرحوم آقا سيد مصطفی از نوادر روزگار خويش بود. سيد نجيب و زحمتکش بی سوادی بود که حرکات بی تکلف و دهن گرم و از همه بالاتر حرمت جدش او را از شغل پرمشقت خاک کشی به منصب روضه خوانی رسانده و بر
عرشه منبرش نشانده بود. پایان نقل. ا. شربیانی شيخ صنعان قصه ای است تمثيلی بر اساس داستانی به همين نام در منطق الطير عطار شاعر قرن ششم و اولين واکنش سعيدی سيرجانی است نسبت به اوضاع اجتماعی ايران پس از تشکيل جمهوری اسلامی که در مجله نگين تهران در سال ١٣۵٨ به طبع رسيد و منجر به توقيف و تعطيل مجله و خشم حکومت نسبت به سعيدی گرديد. شیخ صنعان داستان عاشق شدن پیری است از پیران صوفیان که صدها مرید داشته و تمام واجبات
دینی را انجام میداده. یک شب در خواب می بیند که از مکه به روم افتاده و بر بتی سجده می کند. به حکم آنچه در رویا به او نموده از شاهکارهای ادبیات مدرن ایران به دلیل وام گیری و نماد پروری آن همین کتاب است. هنر سیرجانی در درک مضمون و به روزنمودن آن در جهت نیازهای روز است. داستاني تمثيلي كه در آن سعيدي با رندي تمام نشان داد چطور خميني فريفته ي قدرت شد و همه را از صحنه كنار زد.
اين كتاب به صورت دنباله در مجله نگين به سرپرستي دكتر حميد عنايت منتشر مي شد. بخش سوم آن كه در سالچاپ شد نگين را تعطيل كردند.
قدرت تمثيلي اين كتاب بي نظير است. اگر قرار بود همانندي در ادبيات فارسي براي كتاب "قلعه حيوانات" جورج اورول باشد من اين اثر سعيدي را شايسته مي دانم بدون تردید این داستان یه شاهکار از سعیدی سیرجانی هستش با قلم و نوع نگارش دلنشینش آنچنان جذاب داستان شیخ صنعان رو از زبان سید مصطفی عرب پرست نقل میکنه که یک نفس میشه داستان رو به سرانجام رسوند
به هر حال در این داستان صحبت از قدرت فراوان عشق است البته نام معشوق هم در داستان قدرت هستش . صحبت از نادانی مردم احمق که توسط دین و عرب پرستی به سمت ساده لوحی و خرافات کشیده شدن صحبت از سوء استفادۀ سرپرستان و سردمداران دینی و مذهبی از مردم نادان و زودباور و صحبت از پیروان و عرب پرستانی که به دلیل تعصب به دین و مذهب دست به هرکار کثیف و سخیف میزنن صحبت از مردم نجسی که خودشون و دینشون زشت و غیر انسانی هستش ولی مسیو در داستان رو کافر و خوک های مسیو رو نجس میدونن
جملاتی از کتاب رو انتخاب کردم که بطور خلاصه برای شما بزرگواران مینویسم
دختر از شیخ بوالهوس پرسید که به اجازۀ چه کسی جان هرکه رو خواستی میگیری شیخ گفت: مشتی کافر بی دين اند قانون خدا و فرمان خانقاه را دربارۀ آنان اجرا کردم حکم الحاد و ارتداد آنان را صادر کردم و خلايق در يک چشم بهم زدن حساب همه را رسيدند. اين وظيفۀ طريقتی من بود. يقينا ثوابش از هرجهادی بيشتر است!! اگر پیش آید حاضرم شخصا روزی هفتاد نفر بلکه هفتصد نفرشان را در راه رضای خدا بدست خودم گردن بزنم . هرکس در صحت فرمان من ترديد کند کافر است و واجب القتل. حکم خدا را من میفهمم که شيخ خانقاه و قطب زمانم
دوستان خردگرا از مردمی نادان و عرب پرست که دین و مذهب خردشان رو از بین برده و به چیزی که وجودش بی اساس و غیر عقلانی است ایمان و بدتر از همه تعصب دارن به راستی که باید ترسید این مردم نادان و خرافی از هرچیزی خطرناکترند
سعیدی سیرجانی با تمام راستگویی خودش از خرافات زمان نوجوانی میگه: آسید مصطفی من و ديگر نوجوانان سيرجانی را با مشخصات اجنه آشنا میکرد. اسم بسياری از آنان را برايمان فاش ساخت دريغا که گذشت روزگار همه را از لوح خاطرم زدوده است. خواص هر جنی را بدقت شرح میداد. تفاوت جن مسلمان و جن کافر را بروشنی بيان میکرد. فرق جن نر و جن ماده را باز میگفت و دعای دفع هر نوع جنی را يادمان میداد . یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی گرامی
پیروز باشید و ایرانی
/
شاید هیچ کتابی بهتر از این انقلابرا به نمایش نگذاشته و به چالش نکشیدهباشد. استادی که همیشه با مردم و بر حکومتها ماند تا خونش را روان کردند. هر آدمی که این کتاب را بخواند بهسادگی بیشتر نمادها و انگیزههای نگارش آن را درمییابد.
و مردم ما هم آگاه نبودند و سواد خواندن نداشتند تا هشدارهای چنین بزرگانی را دریابند. از مرگ یزدگرد بهرام بیضایی تا همین روایت علیاکبر سعیدیسیرجانی از شیخ صنعان.
در آن شب حلقهی ذکر صوفیان به شیوهی معهود تشکیل شد اما شیخ صنعان در محفل مریدان خانقاه ذکری گرفت که بهکلی بیسابقه بود. در شبهای دیگر ذکر مجلس یکی از اسماء عزیز خدا بود از قبیل یا قدوس یا سبوح یا مولا اما ذکر آن شب را شیخ "یا قدرت" انتخاب کرد و با شور و حرارتی "یا قدرت یا قدرت" زد و مریدان بهحکم عادت گفتهی او را تکرار کردند.
در این میان صوفی سادهلوحی از ذکر تازه حیرت کرد و در اثنای ذکر سر به گوش رفیقش گذاشت و پرسید: "مگر قدرت هم از اسماء الهی است" رفیق کنار دستی که در بیخبری و دیرفهمی دستکمی از او نداشت پرخاش کنان جوابش داد که: "مرید حق ندارد در کار مراد دخالت کند فوری استغفار کن و خیال بد به ذهنت راه مده". صوفی سومی که به برکت استراق سمع پی به گفتگوی آن دو برده بود لحظهای در فکر فرو رفت و حق را به جانب مرید نخستین داد و در بحث دخالت کرد "بگذارید این سوال را از خود شیخ بکنیم بهگمانم اشتباهی رخ داده باشد. "
وقتی که ذکر تمام شد و صوفیان آرام گرفتند مرد سومی با نهایت وسواس و احترام سینهخیز به حضور شیخ آمد و در برابرش سه بار به خاک افتاد و گوشهی تخت پوست شیخ را بوسه زد و با شرح مفصلی در عذرخواهی از جسارتی که مرتکب خواهد شد سوال کرد: "مگر قدرت هم از اسماء عظمای الهی است" شیخ که متوجه انحراف ناخواستهی ذهن خود شده بود خواست لب بگشاید و استغفار کند که یکی به دادش رسید و چنان نهیبی بر سوالکننده زد که همه ماستها را کیسه کردند و به پچپچها و تردیدها خاتمه دادند.
قلندر غرید که: "تو مردک بیخبر از آداب خانقاه تو ابله بیاطلاع از رسم و راه طریقت چگونه به خودت اجازه دادی در کار مرشد تردید کنی" و سپس در حالی که یقهی پیراهن خود را چاک میداد و خاک برسر میکرد با لحن ملامتآمیزی صوفیان را مخاطب قرار داد که: "شما بیغیرتها نشستهاید و میبینید که به مرشد توهین میشود و از جایتان نمیجنبید ای کافرها! ای مرتدها!" با این عبارت یکباره رندان خانقاهی بر سر مردک ریختند و صوفیان هم به اقتدای رندان وارد معرکه شدند. دست و پای مرد مرتد را گرفتند و به حیاط خانقاه بردند و لحظهای بعد هر یک با تکه گوشتی به عنوان غنیمت جهاد به مجلس آمدند و ذکر "یا قدرت" را آغاز کردند.
.
Acquire Today شيخ صنعان Formulated By علیاکبر سعيدیسيرجانی Disseminated As Paperbound
علیاکبر سعيدیسيرجانی