داستان بلندی بود که خوندم فکر میکنم اون موقع هشت سالم بیشتر نبود. یادمه با استرس داستان رو دنبال می کردم و واسم مهم بود که حتما ببینم چه اتفاقاتی واسه اون دوتا دوست می افته. اما دوست داشتم آخرش به یه جایی می رسیدند و بعدش پیش خانواده شون بر میگشتن نه اینکه آخر داستان نتیجه اخلاقی بگیریم که خانواده هر چقدر هم بد باشه نباید از دستشون فرار کنیم و بریم. این رو من در سن دوازده سیزده سالگی خوندم. بلکم یه کم بیشتر. اوائل انقلاب. مرتبه دوم سال هزار و سیصد و نود شاید با ورژن جدیدش. دوست داشتم برنمیگشتند دوست داشتم میموندند یک کارهای میشدند و به خانوادههاشون کمک میکردند نه نتیجه بگیرند خانواده بدش هم خوبه.
نتیجه گیری رو دوست نداشتم. کاش می شد پدر جواد تصحیح بشه و جواد یاد بگیره باید جلوی آدمهای زورگو و ظالم بایسته حتی اگر پدرش باشه.
کتاب خوبی بود خوب تلخ بود ولی آخرش خوش نبود. I read it hundred years ago and then lost it, . . دوباره می خوانم با اعماق وجودم با شوقی پایان ناپذیر آن را می خوانم هرچند بار که بشود . . خیلی کتاب دردناکی بود و خیلی آزارم داد. واقعا دلم برای پسر قصه می سوخت. تصویرهایش هنوز هم توی ذهنم ماندهپسر تنهای فراری توی کامیونپسر تنهای فراری که برادرش چون خوابش می آید همراهی اش نمی کندپسر تنهای فراری که ساعتی که پیدا کرده را دست می کند و
خیلی توصیه اش نمی کنم. از آن کتابهاست که توی ذهن می ماند.
لااقل برای من که اینطور بود
و کتاب نوجوان به نظرم نباید اینقدر تلخ باشد. هرچقدر هم که بخواهد عبرت بدهد و "کلید اسرار"ی باشدتا این حد تلخی لازم نیست واقعا.
داستان و نگارش خوب بودند. حدوداسالم بود که داییم برام کادو خریدش : خیلی باهاش خاطره دارم ننه اغلب توی دعواهای همیشگی اش پدر را سرزنش می کرد و از دین اخلاق کار وهمه چیز او ایراد می گرفت و گاه در پایان گریه هایش نفرین می کرد. خیلی وقت بود که برای فرار
از خانه مشغول جمع کردن پول بودم. وقتی با یکی از همکلاسیها به نام حسام دوست شدم قضیه فرار جدی تر شد چرا که او هم برخلاف ظاهر زندگی اش مشکلات و رنجهای خانوادگی خاص خودش را داشت. با این حال عملی کردن این تصمیم برخلاف فکر کردن به آن ساده نبود . .
Secure Your Copy آنجا که خانه ام نیست. Put Together By رضا رهگذر Released Through Interactive EBook
رضا رهگذر