آنجا که خانه ام نیست. by رضا رهگذر


آنجا که خانه ام نیست.
Title : آنجا که خانه ام نیست.
Author :
Rating :
ISBN : -
Language : Persian
Format Type : Paperback
Number of Pages : 104
Publication : First published January 1, 1982

ننه اغلب توی دعواهای همیشگی اش پدر را سرزنش می کرد و از دین، اخلاق، کار و…همه چیز او ایراد می گرفت و گاه در پایان گریه هایش، نفرین می کرد. خیلی وقت بود که برای فرار از خانه، مشغول جمع کردن پول بودم. وقتی با یکی از همکلاسیها به نام حسام دوست شدم، قضیه فرار جدی تر شد؛ چرا که او هم برخلاف ظاهر زندگی اش، مشکلات و رنجهای خانوادگی خاص خودش را داشت. با این حال، عملی کردن این تصمیم، برخلاف فکر کردن به آن، ساده نبود....


آنجا که خانه ام نیست. Reviews


  • Susan

    خیلی کتاب دردناکی بود و خیلی آزارم داد.واقعا دلم برای پسر قصه می سوخت.تصویرهایش هنوز هم توی ذهنم مانده،پسر تنهای فراری توی کامیون،پسر تنهای فراری که برادرش چون خوابش می آید همراهی اش نمی کند،پسر تنهای فراری که ساعتی که پیدا کرده را دست می کند و...
    خیلی توصیه اش نمی کنم.از آن کتابهاست که توی ذهن می ماند.
    )لااقل برای من که اینطور بود)
    و کتاب نوجوان به نظرم نباید اینقدر تلخ باشد.هرچقدر هم که بخواهد عبرت بدهد و "کلید اسرار"ی باشد،تا این حد تلخی لازم نیست واقعا.
    داستان و نگارش خوب بودند.

  • Motahhareh

    اولین داستان بلندی بود که خوندم فکر میکنم اون موقع هشت سالم بیشتر نبود. یادمه با استرس داستان رو دنبال می کردم و واسم مهم بود که حتما ببینم چه اتفاقاتی واسه اون دوتا دوست می افته. اما دوست داشتم آخرش به یه جایی می رسیدند و بعدش پیش خانواده شون بر میگشتن نه اینکه آخر داستان نتیجه اخلاقی بگیریم که خانواده هر چقدر هم بد باشه نباید از دستشون فرار کنیم و بریم.

  • Fatemeh_fth

    دوباره می خوانم با اعماق وجودم با شوقی پایان ناپذیر آن را می خوانم هرچند بار که بشود .....

  • Hamid

    این رو من در سن دوازده سیزده سالگی خوندم. بلکم یه کم بیشتر. اوائل انقلاب. مرتبه دوم سال هزار و سیصد و نود شاید با ورژن جدیدش.

  • Fatemeh RP

    دوست داشتم برنمی‌گشتند، دوست داشتم می‌موندند، یک کاره‌ای می‌شدند و به خانواده‌هاشون کمک می‌کردند نه نتیجه بگیرند خانواده، بدش هم خوبه.
    نتیجه گیری رو دوست نداشتم. کاش می شد پدر جواد تصحیح بشه و جواد یاد بگیره باید جلوی آدم‌های زورگو و ظالم بایسته حتی اگر پدرش باشه.
    کتاب خوبی بود، خوب تلخ بود ولی آخرش خوش نبود.

  • sanaz

    I read it hundred years ago and then lost it...

  • Sara Pahlevani

    حدودا 8 سالم بود که داییم برام کادو خریدش :) خیلی باهاش خاطره دارم