on Hangmen

Seize Hangmen Drafted By Martin McDonagh Categorized In Paper Copy

on Hangmen

۵
مامورهای اعدام آخرین نمایشنامهی مکدوناست تا به حال. تا پردهی دوم خبری از اون خشونت چیرهی کارهای مکدونا نیست. فقط و فقط کشمکش آدمهای بینوایی رو نشون میده که یه چیزیشون هست و ما نمیدونیم که چرا. یک سری رفیق مستزنی که گویا با بعضی رفتارهای شوهرش مشکل داره یا چیزی بیشترهمونطور که جایی از نمایش به عشق پنهانش به رقیب شوهرش اشاره میشه و بعد کتمان میشه دختر خجالتی و افسردهی خانواده که دوستش رو به تیمارستان بردن و ما نمیدونیم منشا رفتارهای احمقانه دختر چیه غریبهای به ظاهر محترم اما با رفتاری عجیب و تهدیدکننده که معلوم نیست سر و کلهش از کجا پیدا شده پلیسی ترسو و تو سری خور و در راس همهی اینها مامور اعدامی که همیشه آدم دوم بوده مقایسه شده و شکست خورده.
نمایش داستان آدمهاییه که همیشه تلاش کردن متمدن و درست باشن ولی در نهایت خشونت سرکوب شده و چیزی به اسم تقدیر شکستشون داده. این چرخه هم زمانی کامل میشه که باز آدمی متهم مثل شروع کتاب اعدام میشه و ما مطمئن نیستیم و حتی نمیدونیم آیا واقعا گناهکار بود و یا نه! About a third of the way through this,I had it all figured,but I continued just to prove myself right, Once again,Martin McDonagh proved me wrong, As usual. The dialogue was terrific,and once I had figured out the ending the suspense was, . . you know. It's fun being wrong sometimes, McDonagh is a master at leading one astray, خب من هنوز آثار مهم مک دونا رو نخوندم یعنی مرد بالشی و ملکۀ زیبایی لینین و فیلمهاش رو هم ندیدم مکدونا سه تا فیلم ساخته بنابراین نمیتونم قضاوت کاملی از تفکرش و آثارش داشته باشم ولی سه نمایشنامهای که ازش خوندم منو خیلی شگفتزده نکرد. خوب بود همین. اون سه تا این هاست: غرب غمزدهمراسم قطع دست در اسپوکن و مأمورهای اعدام. یه جورایی شخصیتها و ایدهها خیلی تارانتینوییه. خب من تقریبا همۀ کارهای تارانتینو رو دیدم و تکرار همون مضامین چیز خیلی جذابی نیست برا من. یه سری آدم وارفته و بدون هدف که همهچیز براشون در یه سطح اهمیت قرار داره. اینکه اعضای خونوادشون رو بکشن با اینکه از برادرشون مشروب کش برن براشون تو یه سطح ارزشی قرار میگیره. از بین این سه تا من از همین مأمورهای اعدام بیشتر خوشم اومد شاید چون طرحی کلاسیکتر داشت یعنی طرح و توطئه به طور کامل توش پیاده شده بود و اینکه قضاوت مخاطب رو دربارۀ حقیقت به چالش میکشه.
مکدونا خودش ولی کلا آدم جالبیه. تو شونزدهسالگی بیخیال مدرسه میشه و شروع میکنه ولگشتن تو لندن و با حقوق بیکاری گذران زندگی کردن. مادر پدرش برگشته بودن ایرلند. کمکم با تئاتر و سینما آشنا میشه و شروع میکنه نوشتن. تو مدت کوتاهی پنجاه تا طرح فیلمنامه مینویسه و میفرسته برا کمپانیها که همه بلااستثنا رد میشن. از رو نمیره و نه ماه تو سالخودشو تو خونه حبس میکنه و شیشتا نمایشنامه در قالب دو تریلوژی مینویسه که مکان همۀ اونا اطراف شهر کودکیش گلوی میگذره. اولین نمایشنامهش یعنی ملکۀ زیبایی لینین اول تو ایرلند و بعد تو لندن سر و صدا میکنه تا بعد مکدونا بعد از شکسپیر دومین کسی باشه که همزمان چهارتا نمایشنامهش تو تئاترهای لندن رو صحنه میره. بعد تا سالچیزی نمینویسه تا اینکه مرد بالشی رو میده بیرون که اونم میترکونه. نمایشنامههایی که من ازش خوندم یکیش سومین کار از تریلوژی اوله غرب غمزده و دوتای دیگه کارهای اخیرش هستن. مراسم قطع دست و مأمورهای اعدام آخرین کارش. مرد بالشی رو خیلی بیشتر دوست داشتم. Šta radi dželat koji samo besi jednom kada ukinu smrtnu kaznu Koga će da veša kada vešalo postane samo još jedno drvo Dakle, tipična Mekdanina ili je pak Mekdonina drama.

Nije mi se dopala koliko jedina druga njegova drama koju sam pročitao izuzev filmova, The Pillowman, Možda zato što je ova dosta jednostavnija, možda zato što mi se čini da ima puno praznog hoda, što je čudno za Mekdanu koji uglavnom potpuno iscrpi svaku scenu, te možda samo meni nešto promiče.
Ali uprkos tome, ovo je i dalje prilično krcato crnim humorom, pozitivno zbunjujućim, pa i tragičnim nebašcvećkama od likova.



Well written dark humor in an unlikely setting: pub of a former hangman and a second best hangman at that, couple of years after execution by hanging is banned in England.
Hilarious dialogues and shifting characters, Strongly recommended. قبلا از مکدونا فقط نمایش چلاق آینیمشان رو روی صحنه دیده بودم و هم این نمایشنامه و هم اون اجرا تونست شوخطبعی مکدونا رو برام تداعی کنه. اولین نمایشنامهای بود که ازش خوندم و پر از سخرهگرفتنهای غیرمستقیمه. تیکههایی که میندازه واقعا من رو سرحال میاره!صحنه آخر داستان سریع تموم شد و میتونست یکم بیشتر رو موارد وقت گذاشته بشه اما شاید هم حرکت درستی بوده! Brilliant! Best playwright ever possibly the best writer ever, I cant say enough about McDonagh, نهمیین و آخرین نمایش مک دونا نویسنده ای که برنامه داره نقشه راه داره فکرش همه چیزو داره میچینه و حالا میبینیم که داره یک شکل از تئوری خشونت جهانی رو روایت میکنه دیگه قصه محدود به ایرلند نیست خشونت جزوی از زندگی همگانه همه ی جهان تو دنیای مدرن شکلی از قدرت داره مسلط میشه و اون هم قدرت خشونته تو این نمایش ارزش های انسانی دو مامور اعدام به تصویر کشیده میشه که تنها بهیک چیز فکر میکنن بهترین بودن در اعدام اون ها منطقشون خشونته و این منطق رو به همه ی جهان بسط میدن به ریاضیات با شمردن تعداد اعدام هایی که کردن به سرنوشت با نشون دادن اینکه چطور مرگ آدم ها توسط خشونت به وقوع میپیونده و به احساسات و روابط انسانی و خانوادگی اون ها نماینده ی ما هستند ما مامور های اعدام ما جویندگان خشونت و بی معنایی اولین بار بود که متن غیر ترجمه ای از مک دونا خوندم. میتونم با اطمینان بگم هرچقدرم توی متن ترجمه از کوفتی و لعنتی استفاده شه باز هم عمق بی اعصابی زبون اصلی رو نمیرسونه.
مک دونا اینبار با طنز بسیار تند و تلخش داستان دو مامور اعدام رو میگه. طعنه آمیز ترین بخش داستان شهرت این دو مامور اعدامه. رقابتی که مردم در رسانه دنبالش میکنن و وقتی بحث موفقیت عملکرد مامور اعدامه ماموری که در زمان تنعم و
Seize Hangmen Drafted By Martin McDonagh Categorized In Paper Copy
فراوانی محاکمه ی نازی ها کار میکرده چهارصد نفر از دیگری جلو میفته. این مامور کهنه کار به زعم مامور جوانتر موهایش بوی مرگ میدهد اما این بو رو فقط هری حس میکنه. انگار وقتی کسب و کارت مرگ است هرچی موفقتر باشی بیشتر بوی مرگ میدی. بویی که فقط کسی که اونم توی بیزنس مرگه حس میکنه.
شاه دیالوگ داستان هم بنظرم پایانشه: بنظرت بالاخره متجاوز و کشتیم آره قطعا یا این بوده یا قبلی دیگه آره احتمال زیاد یکی از اینا بوده. شایدم هردو شایدم هیچ کدوم آره قضیه ی عدالت همینجوریه دیگه.
با همه ی این اوصاف من کمی ناامید شدم. بعد از اثر حیرت انگیز مرد بالشی در بروژ و سه بیلبورد انتظار بیشتری داشتم. انتظار داشتم شخصیت ها قشنگ تر لا به لای هم پیچ بخورند شخصیت پیرپوینت نقش مهم تری از چند دیالوگ ایفا کنه و شخصیت مسترمایند مونی نقشه ی هوشمندانه تری داشته باشه. گرچه یکی از هنرمندی های مک دونا همین توی ذوق زدن ها و چرخش های داستانیه. .