Grasp تمام زمستان مرا گرم کن Originated By علی خدایی Classified In Brochure

on تمام زمستان مرا گرم کن

پیش میاید داستان کوتاه بخوانم و دوست داشته باشم قلم علی خدایی عالی بود با کمترین کلمات در کوتاهترین جملات بیشترین پیغام را میفرستاد.
سه داستان اول به خصوص عصرهای یکشنبه عالی بودند ولی بعد از آن خیلی جالب نبودند.
در کل فضای داستان ها خوب بود و گیرا بجز خود داستان تمام زمستان مرا گرم کن و فانفار با بقیه داستانها ارتباط چندانی برقرار نکردم. داستانها کوتاهتر از آن بودند که فرصتی بیابند تا ارتباطی با خواننده بگیرند و بیشتر به طرحی از یک داستان بلندتر میماندند یک پیرنگ شاید علاوه بر چند داستان بسیار دوست داشتنی این مجموعه برای من مثل "تمام زمستان مرا گرم کن" و "فانفار" ایهامی که در اسم این مجموعه است برای من خیلی جذابه. اینکه خواننده تصور یک جمله رمانتیک رو داره و بعد می فهمه منظور نویسنده آتروپاته طنز جالبی است تمام زمستان مرا گرم کن : گوشه ای از یک زندگی خانوادگی همراه با نگرانی برای مادربزرگ خانواده و تماشای مدام تبلیغ تمام زمستان مرا گرم کن

فانفار : زنی و مردی که سال ها قبل با هم آشنا بوده اند اکنون بعد از سالیان سال به صورت اتفاقی با هم ملاقات می کنند
عصرهای یک شنبه : مرد مستاجر یک پیرزن ارمنی است که گاه فال قهوه می گیرد و یک شنبه ها را در کنار هم سپری می کنند
مکالمه : مکالمه تلفنی دکتر و عمه اش
شماره ی: مرد بعد از سال ها به خانه نزد مادرش برگشته
سالاد لوبیا سبز با سیر تازه : پدر خانواده مریض است و برای چند روز به کنار ساحل رفته است
تخت های روی آب : مردی که با ناشرش قرار دارد در بین راه با خانمی برخورد می کند
حوله های نیمه شب : مرد چند روز به خانه عمه تنهایش رفته
مرغابی ها : دو خانمی که سال ها بعد از بازنشستگی دوباره یکدیگر را ملاقات می کنند
خاک سپاری : زندگی خانوادگی یک دکتر
Grasp تمام زمستان مرا گرم کن Originated By علی خدایی  Classified In Brochure
ارتباط با همسایه ها و قصه های ذهنی او بعضی از داستانها خوب بود و ایدههای خلاقانهای در فرم داشت, بعضیها بد بود. در کل ناراضی نیستم بیشتر داستانها در فضا/زمان گذار اتفاق می افتادند: حین سفر در هتل در تاکسی در حال رفت و آمد. با این که بیشتر داستانهای این مجموعه روی فرصتهای کوتاه گذار بنا شده اند متنوع و چندصدایی اند.
از خواندن داستانها لذت بردم. تنها سه داستان اولش تمام زمستان مرا گرم گرم کن فانفار و عصرهای یک شنبه دلچسب بود و کمی هم تخت های روی آب
و سایر داستان ها تکرارهایی گنگ و مبهم به نیت تاثیراتی ضربه زننده در لحظه که به هدف نمیخورند داستان اول حیرتانگیز وجذابه. سیال ذهن به گونهای در روایت و نثر اومده که ناخودآگاه همراهش میشی. مجموعهی خوبیه! یک: انتظار داشتم کتاب یک نویسنده اصفهانی که طرح جلد کتابش هم سیوسهپل است پر باشد از فضاهای شهر اصفهان. اما جز یک داستان از ده داستان در اصفهان اتفاق نمیافتد. دومی هم جز اشاره به پرواز اصفهان تهران خبری از اصفهان نیست. شاید انتظار نا به جایی باشه اما طرح جلد این انتظار را در من به وجود آورد. اینقدر که دریا در داستانها بود زایندهرود نبود.
دو: بچه که بودم خیلی دلم میخواست یکی از اون آتروپاتها داشته باشم و خوب البته هیچوقت نداشتم. خیلی حس نوستالژیکی برام داره. خوشحالم که این شی مبنای اسم یه کتاب ست.
سه:یکی نیست بگه آخه تو داستان کوتاه دوست نداری چرا میخونی!البته به عشق به اصفهان سراغش رفتم که خیلی راضی نبودم. بی سر و ته. واقعا بد. چهطور جایزه برده من داستان کوتاه خوب زیاد خوندم. اینها رو حتی نمیشه اسمشون رو داستان گذاشت. داستان های علی خدایی انگار از هیچ همه چیز می سازند. مثل اینکه حرفی نوک زبانت باشد و دیگری به راحتی بگوید كلمات بي جان نثر ترجمه اي توصيفات معمولي و بدون نوآوري كه اغلب به شرح پشت سرهم روزمرگي ها مي انجامد. بشماريد تعداد دفعاتي را كه نويسنده به شرح بستني خوردن يا چايي ريختن شخصيتها پرداخته است. در بيشتر داستانها چيز زيادي در مورد آنچه كه در ذهن شخصيتها مي گذرد چگونه و به چه چيز فكرمي كنند وچه حسي دارند ديده نمي شود وبجاي آن همه چيز زنجيروارتوصيف شده است خوابيدن بيدارشدن تلفن زدن گرسنه شدن غذا خوردن چايي خوردن. بهترين داستان مجموعه هم به نظرمن "فانفار" بود. د با نام این نویسنده در کتاب داستان کوتاه در ایران حسین پاینده آشنا شدم و کنجکاویام برانگیخته شد تا چیزی از او بخوانم. عنوان این کتاب بهقدری شاعرانه و زیبا و جالبتوجه بود که بیدرنگ برای خواندن انتخابش کردم اما آنطور که انتظار داشتم به دلم ننشت. این مجموعه شامل داستانهایی است که اغلب اتفاق خاصی در آن نمیافتد و فرازوفرودی آنگونه که در داستانهای سنتیتر است در آنها دیده نمیشود. این خود از بارزترین خصیصههای داستانهای مدرن بهشمار میرود. درواقع در اینگونه داستانها با توصیفهای گاه جزئی و نقبزدن به درون شخصیتها ازطریق تکگویی و دیگر تکنیکهای داستانی نویسنده میکوشد بیش از هرچیز درون شخصیتها را بر خواننده آشکار کند و مایههای روانکاوانهی داستان را بیفزاید. دغدغهها و گرفتاریهای انسان شهرنشین و تنهایی آدمها در میان هیاهوی شهرهای مدرن و جنبههای گونهگون زندگی شهری در این اثر بهروشنی منعکس شده است. البته سبک زندگیای که در اغلب این داستانها توصیف میشود با زندگی ایرانی هنوز چندان آمیختگی ندارد مانند یادکردن از انواع رقصها و موسیقیهای خارجی و تفریحهای اصالتا خارجی. تصور میکنم همین جنبه به پیکرهی داستان خللی وارد کرده است چراکه بازتابدهندهی زندگی واقعی ایرانیها نیست. حتی در برخی داستانها اسم شخصیتها نیز خارجی است: نینا کوکا مادام آنا و . درمجموع کتاب بدی نبود و یکیدو داستان اول را بیش از بقیه خواندنی یافتم. مجموعه ای از دستان های کوتاه که راوی اکثرشون اول شخص مفرد مذکره.
میشه داستانهای این کتاب رو تشبیه کرد به اینکه چندفیلم درام تو یه فلدر داشته باشی و دونه دونه بازشون کنی و از هرکدوم چنددقیقه اش رو نگاه کنیبدون اینکه متوجه خیلی از اتفاقا و پایان فیلم بشی رو ضربدر کلیک کنی و بری سراغ تماشای چند دقیقه از وسطای فیلم بعدی و به همین ترتیب
سبک ویژه ایه ولی برای کسانی مثل من که ترجیح میدن کتابی که میخونند یه جریان و هدفی رو دنبال کنه شاید کتاب خیلی مناسبی نباشه.