Uncover گزینه اشعار محمد علی بهمنی Showcased By محمدعلی بهمنی Categorized In Printable Format

on گزینه اشعار محمد علی بهمنی

داشتم برام جذابتر باشه. خوب بود اما بیشتر تیکه تیکه از تو شعرها رو خیلی دوست داشتم تا یه شعر کامل. یعنی حتی یک شعر نبود که از اول تا آخرش رو با شوق بخونم و خیلی دوست داشته باشم. صد البته که نظر من سلیقه شخصیه.

یادگاری از کتاب:
بیخوابی عمیقش
تعبیر سالهای بیرویا نیست.

از زندگی از این همه تکرار خستهام
از های و هوی کوچه و بازار خستهام.

از حال من مپرس که بسیار خستهام.

آنگونه که دوست میداری به خوابم بیا.

تنها شبیه من گام برمیدارد سایهام.

غریبی بیشتر از اینکه یک عمر
من و تو زندگی کردیم بیهم!

با ساعت دلم وقت دقیق آمدن توست.

چگونه شرح دهم لحظه لحظهی خود را
برای این همه ناباور خیالپرست
به شبنشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلالپرست
, . .
قرنها راه است از من تا زمانم.

ز آسمان میپرسم: آخر من کجای جهانم

میزنم لبخند و برمیخیزم از خاک و به اینسان
میشود آغاز فصل دیگری از داستانم

دلم برای خودم تنگ میشود آری:
همیشه بیخبر از حال خویشتن بودم

حیف انسانم و میدانم
تا همیشه تنها هستم.

گستردهتر از عالم تنهایی من عالمی نیست.

دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش.

باز میخواهم تو را پیدا کنم
با تو شاید خویش را معنا کنم
من کیام گر خودشناسی داشتم
کی ز خود بودن هراسی داشتم
های ای آینه معنا کن مرا
گم شدم در خویش پیدا کن مرا,

ببین چه دلخوشی سادهای: همینم بس
که یاد من به هر اندازه مختصر باشی

خوشبختی یا خوشحالی
پرسشی که فلسفه را به لکنت وامیدارد.

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هر چه صدا هر چه صدا هر چه صدا تو تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای
Uncover گزینه اشعار محمد علی بهمنی Showcased By محمدعلی بهمنی Categorized In Printable Format
من!بر من مگیر این خودستایی راکه بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

 در دفتر همیشهی من ثبت میشود

این لحظهها عزیزترین یادگار تو

 تا دست هیچکس نرسد تا ابد به من

میخواستم که گم بشوم در حصار تو

 احساس میکنم که جدایم نمودهاند

همچون شهاب سوختهای از مدار تو

 آن کوپهی تهی منم آری که ماندهام

خالیتر از همیشه و در انتظار تو

 این سوت آخر است و غریبانه میرود

تنهاترین مسافر تو از دیار تو

 هر چند مثل آینه هر لحظه فاشتر

هشدار میدهد به خزانم بهار تو

 اما در این زمانه عسرت مس مرا

ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

 از هر طرف نرفته به بنبست میرسیم

نفرین به روزگار من و روزگار تو " عریانترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر بی نقاب قبولم نمیکند.
. . "

به نظرم محمد علی بهمنی یکی از موفق ترین و متبحر ترین غزل سرایان و ترانه سرایان معاصر ماست. گرچه هم شعر نو و سپید میگه و هم غزل ولی به نظرم غزل هاش چند سر و گردن بالاتر از بقیه گونه های شعریشه.

از بین دفتر های این کتاب " گاهی دلم برای خودم تنگ می شود " و " شاعر شنیدنی ست " رو خیلی دوست داشتم.

فقط میگم عالیه و تجربه های بسیار خوبی رو برای من رقم زد گرچه از اشعار آزادش به جز بعضیاش خیلی خوشم نیومد اما به خاطر غزل هاش پنج ستاره داره.
این بزرگوار از معدود شاعرایی که غزل هاش واقعا خوبن. چجوری دانلود کنم تا نیمه چرا ای دوست لاجرعه مرا سر کش
من فلسفه ای دارم: یا خالی و یا لبریز اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم 
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم 

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم 

نشد جواب بگیرم سلام هایم را 
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم 

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولی از آن ما نیست

تو چه رازی كه بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب كه آرام تر از پلك تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این كه پیوست به هر رود كه دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم كه به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی كه سزاوار تو باز اینها نیست هر که به غزل مدرن ایران علاقه مند است از خواندن اشعار استاد لذت میبرد عالیییییییی فقط عالی
شعر عالیه وقتی شاعر عالیه وقتی حصار غربت من تنگ می شود هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن" گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
گاهی به ترکتازی شعرم خوشم ولی گاهی کمیت شاعری ام لنگ می شود
هر چند می شکیبم بر عشق باز هم گاهی دلم اسیر دل سنگ می شود
گر یک نظر به روی شما کرد یار ما دنیای عشق با تو هماهنگ می شود
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" یا لحظه به نای غمش چنگ می شود
گاهی زمین به تمام فراخی اش در پیش کلبه کوچک ماتنگ می شود
گاهی لطافت سحری ام به وقت ذکر با باده سحری اش جنگ می شود
گاهی به محتسب برسد عقل و دین من گاهی ز مستی ام همه جان سنگ می شود
گاهی فغان نمی رسد به هر کسی گاهی دلم به نای نی اش رنگ می شود
گر شعر گفتم به هوای رخ عزیز این شعر هم به هوایش ننگ می شود.
. . عاشقانه

در خود هر آنچه ساخته بودم خراب شد
دریای پر خورش امیدم سراب شد
خورشید مرد و ابر غریبانه تر گریست
روزم سیاه چون شب بی ماهتاب شد
در من نشاط بودصفا بودشوق بود
افسوس شد سیاهی و غم شد عذاب شد
اشکم هر آنچه ریخت ز چشم نخفته ام
در چشم بخت خفته پرستوی خواب شد
می خواستم ترا و تو می خواستی مرا
نفرین به سرنوشت که نقش بر آب شد, . . پنهان که پشت صورتک پیر سالی ام
آیینه نیز فهم نیارد چه حالی ام
گل کرده باز شیطنتم بعد سال ها
باید بیایی و بدهی گوشمالی ام یه عمو داشتم از اون عمو های جوون که تا ابد باهات رفاقت میکنن خیلی وقت پیش توی یه تصادف جوون مرگ شدروی سنگ قبرش نوشتیم:اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است!بهمنی هر بار منو بد جوری یاد عموم و سنگ قبرش و خاطره هاش میندازه بین تک تک کلمه های این شعر عموم با چشمای مشکی درشتش و لبخند قشنگش و سر بی سر و شیداش بهم میخده!. همیشه یادم میندازه که همچنان چه قدر عزیز از دست رفتمو دوست دارم و آره هر بار خوندنش با رسیدن به اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیستمن از تو می نویسم و این کیمیا کم استیادم میاد مرگ جسم آدمارو از هممیگیره اما عشقشونو نه محمد! رفیق از دست رفته ی من این شعر برای توئه شاید بهترین کتاب شعری که تا به حال خواندم : با این همه هرچند از غزل هاش لذت میبرم اما وقتی پای شعر نو میرسد کمتر جلب توجه می کند از ان جایی که من کمتر شعر نو خواندم نمیدانم بهمنی در این سبک کم توان تر است یا من از شعر نو لذت نمیبرم.
یک نکته و شاید ضعف دیگر که در کتاب میبینم این بود که اهنگ و نوای برخی غزل ها تکراری است که فکر نمیکنم صرفا به وزن برگردد بلکه نوعی ژانر یا حتی گاهی قافیه ها و کلمات مشابه در کار است

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم

این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم به معجزه شبیهه که شاعر تو ده سالگی این شعر رو گفته باشه

اي واژه ي بكر جاودانه
اي شعر موشح زمانه

اي چشمه ي سينه جوش الهام
اي حس لطيف شاعرانه

اي مطلع و مقطع غزلها
اي لطف و ترنم ترانه

شبها كه زديده خواب گيرد
شعرم به سروده اي شبانه

بينم كه نشسته اي تو بيدار
بر بستر طفل پر بهانه

آوازه ي گرم لاي لايت
افكند طنين شاعرانه

شاعر نه منم تويي كه باشد
شعرت همه شور مادرانه

احساس تو را كسي ندارد
از توست مرا هم اين نشانه.