مامان و معنای زندگی به بررسی نکات مربوط به درمان سوگ در قالب داستانی لحن غیرتخصصی و با محتوای مراجعمحور میپردازه و حتی از همین حیث هم یالوم اگزیستانسیالیست بودن خودش رو به رخ میکشه.
یالوم در این کتاب شما رو به دنیای اسرارآمیز ذهن یک درمانگر راه می ده که در اون با تعارضات گسترده ای که یه درمانگر حین درمان هر مراجعی گاهی کمتر و گاهی بیشتر با اون ها مواجه میشه آشنا می کنه.
کتاب با معرفی چند مراجع واقعی و چند مراجع خیالی یک سری موضوعات پایهای و اساسی مربوط به سوگ رو که فکر میکنم نیاز هست هر درمانگری از اونها مطلع باشه رو مطرح میکنه. گرچه خود یالوم در این کتاب تمرکزش رو روی مبحث فقدان گذاشته اما شما با خوندن این کتاب و از لابهلای تجارب واقعی و ذهنی یالوم به خیلی مسائل دیگه از جمله عشق ایمان مذهب پوچی دلبستگی اثرات والدین و خیلی چیزهای دیگه برمیخورید که توجه به اونها خالی از لطف نیست.
همونطور که خود یالوم این کتاب رو مادر همه کتابهاش میدونه خیلی ساده فکر میکنم هر درمانگری یک بار باید این کتاب رو بخونه و تو محتوای داستانها عمیق بشه تا مفاهیم ضمنی براش روشن بشن و بتونه تو کارش ازش بهره ببره.
جملات ماندگار کتاب:
برای همه
هیچ خدایی در سنگر نیست. خدای مسیحی خدای یهودی خدای چینی هر خدای دیگری بالاخره یک خدایی لازمه! بدون خدا نمیشه جنگید.
میپذیرم ایمان مذهبی سرچشمه نیرومند آرامش است و تا وقتی چیز بهتری ندارم که جایگزینش کنم هرگز تضعیفش نخواهم کرد.
ما موجوداتی در جستجوی معنا هستیم که باید با دردسر پرتاب شدن به درون دنیایی که خود ذاتا بی معناست کنار بیاییم.
با آنکه شب زود فرا میرسد
ما بیشمار بعدازظهر پیش رو داریم.
اگر راهی به سوی بهترین باشد همانا دیدن تمام و کمال بدترین است.
هرگز از دانستن اینکه زنگها برای که به صدا درمیآیند به هیجان نیا آنها برای تو مینوازند.
برای روانشناسان
اگر چیز بهتری برای پیشکش و جایگزینی ندارید دفاعهای روانی بیمار را از او نگیرید.
درمان کسی که باهاش معاشرت کردی همیشه درهم برهم از آب درمیآید. بهترین کمکی که از دستم برمیآید این است که مناسبترین درمانگر را برایش پیدا کنم و به ارجاعش دهم کسی که این خانواده را نشناسد.
بیوههایی که بهترین ازدواجها را داشتهاند فرآیند سوگ و جدا شدن را سادهتر از کسانی پشت سر میگذارند که تعارضهای عمیقی در زندگی زناشویی داشتهاند.
تو نمیتوانی حقیقت را به چهره مراجعت پرتاب کنی: تنها حقیقت راستین حقیقتی است که خودمان کشفش کنیم. اولش فکر کردم شاید تعداد کم ستاره ای که در نظر گرفتم به طور غیرمنصفانه ای وابسته و در قیاس با کتاب های دیگه ایه که از یالوم خوندم واگه میخواستم کتاب رو به طور مستقل بررسی کنم شاید به خاطر مفاهیم و دغدغه های ارزشمندش در باب مواجهه با مرگ و سوگ و معنی زندگی بهش سه ستاره میدادم اما کمی که از خوندنش گذشت دیدم همون احساس اولیه من حین خوندن کتاب در مورد ستاره ها بر من غالبه و حتی بدون قیاس با کتابهای دیگه یالوم هم معتقدم پرداخت ها شخصیت ها روند درمان و بن بست های مطرح شده حین درمان چندان عمیق تاثیرگذار پرداخت شده و ملموس نیست و روایتها بیشتر شبیه به ماکتی از مدل اصلی و خیلی تصنعی و ناملموسن. در نتیجه به همین دو ستاره اکتفا میکنم یالوم عزیزم This is my favourite book by Dr, Irv Yalom. He is a wonderful writer and teller of stories, but there are many books I enjoy for those reasons, what distinguishes this author I enjoy reading Dr.
Yalom because of the philosophical elements he wraps around the reallife stories of his patients, He makes their problems not only easily understandable, but you sympathise, you identify with their angst,
Each chapter is a story of therapy that begins with his identification with his patient as beingallofusinittogether and ends with the solving of an existential problem and an easing, if not a cure, of the problem that led the person to Yalom in the first place.
He doesn't promise cures, his role is to help the person see clearly their problem and how they can move forward from it.
He listens and brings himself and his life to his patients and his books,
One of the reasons I like Yalom so much is that he makes sense, He addresses issues that we all will have to confront in our lives, As an existentialist he doesn't hark back to the dark meanderings of Freud or the archetypes of Jung, He deals with the hereandnow, the asweare, Contrasting with him is another modern therapist, Dr, M. Scott Peck, another storytelling author, but one who analyses people and their problems from a spiritual point of view, specifically from a strongly Christian viewpoint.
He firmly believes in the existence of evil and the devil, His last book dealt with an exorcism he performed which has to be unique among practising psychiatrists,
I believe that from a viewpoint in the distant future, we will probably look back on today's religions as quaint and interesting myths and folklore, much as we do the various Egyptian, Roman and Greek cults, but the existential problems will still be with us in the same ways as they are today.
Birth, death, love, children, friendship, hatred, disease and lack of resources will always be sources of problems, The insights gained from reading Yalom's talk solutions to his patients' problems are equally timeless and universal and that's why I like reading his books so much.
یالوم استاد بزرک روانشناسی و همچنین نویسنده ی خوبی هست. این کتاب هم در خصوص تجربه های درمانگریش و سرگذشت بیمارانش هست که در بستر مرگ یا بیماری هستن و دارن با مشکلات روحی دستو
پنجه نرم میکنند. میتونید به جواب یه سری از سوالاتتون در خصوص مرگ و زندگی و حل کردن مشکلات روحی برسید ولی من نرسیدم چون متن کتاب هرچه قدر هم که روون باشه با نگرش و جامعه ایرانی منطبق نیست اینجا هنوز اونطور که باید و شاید مراجعه به روان شناس جزوی از روتین زندگی افراد نشده و به نظر من سوالات اون سوالاتی نیست که بتونه با سبک جامعه ی ما سازگار باشه و در بر بگیرنش. در مورد داستان طلسم گربه مجار باید بگم هیچ وقت فکر نمی کردم یکی با تفکر و نگرش یالوم داستانی تا این حد تخیلی نویسه :
همه اش منتظر بودم ته اش یه اتفاقی بیفته معلوم بشه همه چی خواب و خیال بوده : بهش پنج ستاره رو میدم. ریویو هم بعدا براش مینویسم. چون الان روحم تاریکه :
Ended:این کتاب اولین کتابی بود که در این ژانر خوندم. برای من از این بعد جذاب بود که روایتها و تجربیات یک روانشناس رو در مواجهه با بیمارانش بیان میکرد و از این جهت گیج کننده بود که گاهی اوقات نمیتونستم متوجه بعضی اتفاقات روایتها بشم که البته برای سطح سواد من در این زمینه باید طبیعی باشه. به جز اینکه از خوندن این کتاب فهمیدم که روانشناسی و مشاوره باید یکی از سختترین کارهای دنیا باشه چون هیچ وقت دقیقا نمیشه فهمید چی پشت پرده ذهن آدمیه که روبرومون نشسته فهمیدم که چه کار خوبی هم کردم که به وسوسه نوجوانیم گوش ندادم و روانشناس نشدم چون گویا دنیای پراسترس و کسلکنندهای دارن!
خوندن این کتاب باعث نوشته شدن یک پست اینستاگرامی هم شد که متن زیر بخشی از اون پست هست:
داستان اول این کتاب شرح گفتگوی نویسنده با مادر مرحومش در خواب بود. داستانی که وقتی بار اول خوندمش به نظرم سطحی و تکراری اومد ولی بعد که دیدم ذهنم بیشتر از بقیه داستانها درگیر همین داستان مونده فهمیدم چقدر خوندنش برام لازم بوده چون هر کدوم از ما در ناخودآگاهمون حرفهای نزده و گرههای باز نشدهای نسبت به والدینمون داریم که اگر حواسمون نباشه ممکنه تا آخر عمر مثل وزنههایی روی دل و ذهن و البته رفتار ما سنگینی کنن.
خوندن این کتاب و حرف زدن با خواهرم که اون هم به تازگی مطالب روانشناسی خاصی رو خونده و به شناخت جدیدی نسبت به رفتارهای ناخودآگاه ما تحت تاثیر کنشهای والدینمون رسیده باعث شد که این روزها مدام در حال مچ گیری از خودم و رفتارهاییم باشم که بدون اینکه خودم حواسم باشه نشات گرفته از اخلاق و رفتار پدر و مادرمه.
و باید بگم که واقعا از این حجم تاثیرپذیری ناخودآگاه و این همه واکنشهای مشابه و ترسها و ارزشهای یکسان غافلگیر شدم! انگار با نمونهای مینیاتوری از پدر و مادرم به نام مریم مواجه شدم. مریمی که با نگاهش پدر و مادرش رو ضبط کرده و حتی الان هم رفتارها و آموزههای اونا رو به صورت ناخودآگاه برای خودش تکرار و ارزشآفرینی میکنه. و نکته عجیب اینجاست که گاهی این بازآفرینیها در واقع مورد پسند و تایید ما هم نبوده و ازش ضربه خوردیم ولی انگار راه و روش دیگهای برای این کار نمیشناسیم که تن به این تکرار ناخودآگاه میدیم.
خلاصه که گاهی اوقات کتابها به ما یاد میدن که چقدر نابلدیم. و کتابهایی که این چیزها رو به ما یاد میدن بهترین کتابها هستند چون باعث تلاش ما برای فکر کردن بیشتر و اقدام برای یاد گرفتن بعدهایی جدید از زندگی میشن.
زمستان ۹۷
تهران خوندن این کتاب بعد از درمان شوپنهاور باعث شد از جذابیت و مهم بودش کم شه چون تقریبا در همون فضا نوشته شده, در نتیجه خوندن سالی یک کتاب از آروین د. یالوم فکر میکنم توصیه خوبی باشه. این کتاب رو بهتون پیشنهاد میدم.
به شما که از مرگ میترسین و مرگ براتون مقوله دور و وحشتناکیه.
به شما که اهل کمک کردن هستین و به خودتون که میاین میبینین کمک گرفتن رو بلد نیستین بلد نیستین به دیگران اجازه بدین کمکتون کنن.
این کتاب رو به شمایی پیشنهاد میکنم که احساس میکنین یه زنجیر دردناک و ناگسستنی با مادرتون دارید و این زنجیر فقط داره آزارتون میده.
و پیشنهادش میکنم به کسانی که از کنکاش درونشون لذت میبرند.
خیلیها میگن این کتابها که روایت داستان های رواندرمانی هستن مناسب خواننده معمولی نیستن اما من مخالفم. من میگم لازم نیست حتما مراجع و درمانگر باشی تا بخوای یاد بگیری از رابطه گرفتن از همدلی از اهمیت دادن از گوش کردن و بازخورد دادن.
هر رابطه ای که تجربه میکنیم هر گفتگوی که در اون حضور داریم به
نوعی احتیاج به کمک داره کمک برای پیشرفت اون گفتگو پیشرفت اون رابطه. و برای من خوندن از داستان های روان درمانی خیلی میتونه کمک کنه به این هدف برسم.
یه مثال بگم جمله پایین رو بخونید:
من یکی از قوانین بنیادین روان درمانی را زیر پا گذاشته بودم اگر چیز بهتری برای پیشکش و جایگزینی ندارید دفاعهای روانی بیمار را از او نگیرید,
به نظر من دونستنش اهمیت داره مهمه که بدونی و حتی در رابطه با دوستت این کار رو انجام ندی. که دفاعهای آدمها ارزششون بیشتر از چیزیه که تصور میکنی. چرا چون یاد گرفتم همه آدمها هرلحظه توی جنگ به سر میبرن و من نباید اوضاع رو براشون خرابتر بکنم. نباید به خودم اجازه بدم که به سمت پرتگاه هلشون بدم. و شاید عملی کردن همین کار کوچیک برای همهمون قدم بزرگی باشه
در کارم یاد گرفته ام آن هایی که بیش از بقیه از مرگ می ترسند کسانی هستند که با حجم زیادی از زندگی نزیسته به مرگ نزدیک میشوند. بهتر است از همه زندگی استفاده کنیم. برای مرگ چیزی جز تفاله باقی نگذاریم هیچ چیز جز یک قلعه سوخته.
به وقت بیست و یکم اردیبهشت هزار و چهارصد.