Inspect زمین سوخته Depicted By Ahmad Mahmoud File Paper Edition
بار می خوانمش به آخرش که می رسم انگار درد تک تک جنگ زده ها را روی سینه ام گذاشته اند. شاید کلا دو سه کتاب دیده باشم که جنگ را در خلال زندگی آدم ها تصویر کرده اند و قطعا این کتاب مرحوم احمد محمود بهترین شان است. به طور کلی کشش داستان از اواسط کتاب به بعد برایم کم شد اما این موضوع ابدا از اهمیت کتاب کم نمی کند. این کتاب مهم است و باید خوانده شود چرا که از معدود داستان های جنگی است که به جای پرداختن به خط مقدم جبهه و رزمندگان به زندگی روزمره مردم میپردازد آن هم نه مثل بسیاری از کتاب ها و فیلم و سریال ها که در تهران و در ایام موشک باران رخ میدهند که در مناطق به اصطلاح جنگزده ای همچون اهواز خرمشهر و آبادان. داستان همچون گزارشی است مفصل و با جزئیات از گذران زندگی در ایام جنگ مشکلات و دغدغه هایی که مردم را درگیر خود میکند و پر از تیپ های شخصیتی که از دل جنگ و در پشت جبهه ها بیرون می آیند. مشکلاتی همچون گران فروشی جیره بندی کالاهای مورد نیاز دادگاه های سرپایی وضعیت آشفته شهرها و تیپ هایی همچون بابا
اسمال که گاوهای رها شده در شهر را تر و خشک میکنند کارمندهایی که از ترس اخراج از اداره قرار را به فرار و شاید حتی شهادت ترجیح میدهند دزدان فرصت طلبی که خانه های رها شده را غارت میکنند پیرزنی که دست به اسلحه میبرد و خود مامور اجرای عدالت میشود و یا گلابتون و شاهدی که دچار جنون میشوند. راوی داستان دوربین وار از بین آدمها خانه ها و به طور کلی شهر عبور میکند و تلاش میکند تا مستندگونه شما را با فضای شهر آشنا کند. تلاشی که البته به زعم من از جایی به بعد حوصله سر بر میشود. دوست دارم این کتاب را با سریال "وضعیت سفید" مقایسه کنم. البته که ژانر رمان و سریال بسیار متفاوت است اما به لحاظ روایت از زندگی مردم عادی در ایام جنگ شباهت فراوانی با این کتاب دارد با یک فرق بزرگ که آن هم فقدان "قصه" در کتاب زمین سوخته هست. در سریال وضعیت سفید هم با بیشمار تیپ شخصیتی و واکنش های متفاوت آنها به موشک باران مواجهیم که بیشتر از دریچه نگاه سعید یکی از نوه های کوچکتر روایت شده. اما چرا سریال کشش دارد چون همه شخصیت ها و خرده داستان ها در جایی که هسته داستان باشد با هم تلاقی میکنند. درواقع سریال سراغ هر شخصیت و داستانی که میرود باز به همان هسته اولیه باز میگردد و من بیننده را مجبور میکند تا ادامه روایت را دنبال کنم. اما در این کتاب با یک گزارش تقریبا بی انتها مواجهیم که پر است از شخصیت ها و خرده داستان های گذری که از جایی به بعد تعدادشان از حد میگذرد و کلافه کننده میشوند. مهمتر از همه اینها غریبه ماندن راوی تبدیل به علامت سوالی میشود که از جایی به بعد هیچ حس خوبی به آدم نمیدهد. در کل احمد محمود را مشاهده گری دقیق ولی عجول شناختم که فیش های خیلی خوبی برمیدارد اما عجله اش برای انتشار آنها او را از پرداختن به "قصه" بازمیدارد. معتقدم اولین رسالت یک رمان نگاه داشتن خواننده تا پایان داستان است و هر کتابی با هر محتوای ارزشمندی که چنین هدفی را ارضا نکند عملا یک یا دو ستاره را پیش من از دست میدهد. اینکه میگویم باید این کتاب را خواند بیشتر از این بابت است که به نظرم به جهت دقت در مشاهده و مردم نگاری جایگاه خاصی در ادبیات ما دارد. دومین کتابیه که از احمد محمود میخونم. کتاب روایت روزهای آغازین جنگ ایران و عراق هستش زاویه دید نویسنده این بار کسیه که ما نه اسمش رو میدونیم نه شغلش رو فقط جنگ و ناملایماتش رو از چشمای اون میبینم. به صورت مستند گونه تمام رنج ها و درد های جنگ رو توصیف میکنه از قحطی گرون فروشی و دلالی موقعی که مردم دارن تو خون خودشون دست و پا میزنن و داغدار عزیزاشونن. و از همه مهمتر نشون دادن ارق وطن پرستی مردم اون موقع با تمام کمو کاستی که داشتن. همچنین ننه باران نمونهی یک زن شجاع و قوی که میخواد پا به پای مردا از وطنش دفاع کنه و نماد این هست تو کتاب که زن ها هم برای نگه داشتن این آب و خاک جنگيدن. به نظرم هیچ کتاب دیگه ای نتونسته به این وضوح جنگ هشت ساله رو اینقدر دقیق و پراز حس توصیف بکنه. رمان قصهی روزهای اول جنگه. روزهای ناباوری روزهای حیرت روزهای هول روزهای تردید بین موندن و دربهدری روزهای کشمکشهای آدمها با هم و نزدیک شدنها و دور شدنها. یک رمان ضدجنگ تمامعیار که فاجعهی جنگ رو عریان میگذاره پیش روی ما. به نظرم این رمان باید تو مدارس ایران جز مواد درسی باشه. سوختم! چیزی نمیشونم انگار که دچار موج انفجار سهمناکی شده باشم گوشهایم زنگ می زنند! اوج فاجعه روایتگر چه میکشد چه می بیند نابود نمی شود!
ابرمردان و شیرزنان عزیز خوزستان جنگ زدگان قهرمان ویران نشدند!
به جرأت هیچ فیلم سینمایی هیچ تله فیلم و یا نوشته و کتاب دیگری نتوانسته بود تا این حد واقع گرایانه و در عین حال هنرمندانه زوایای پیدا و ناپیدای جنگ شوم ایران و عراق را برایم اینچنین ملموس و قابل درک بازگو کند روحت شاد محمود یادت گرامی بزرگمرد داستان برشی از تاریخ زمان جنگه اما بر خلاف اکثر روایتهای داستانی ماجرا به قبل از جنگ ایران و عراق برمیگرده. اینکه آدما خیلی ساده داشتن زندگیشونو میکردن اما جنگ ناگهان همه چیز رو به هم میریزه. ترس اضطراب دلهره درموندگی. احمد محمود عالی اینا رو به تصویر کشیده.
در ادامه باز هم بر خلاف بقیهی روایتها نه از دل جبهه بلکه با مردمی سر و کار داریم که در حاشیهی جنگزدگی شهرشون سعی دارن امورات بگذرونن و جایی که دارن زندگی رو ازشون میگیرن زندگی کنن.
ایدهی داستان و توصیفاتش فوقالعادهست اما از نیمهی کتاب به ورطهی تکرار میفته. به شخصیتها چندان پرداخته نمیشه. من تصوری از آدمهای داستان ندارم و باهاشون ارتباط برقرار نکردم.
یک سوم اول کتاب رو خیلی زیاد دوست داشتم یک سوم دوم معمولی و یک سوم پایانی خستهکننده بود.
با همهی اینها به نظرم ارزش خوندنشو داشت.
یادگاری از کتاب:
پدر با اینکه آدم خوبی به نظر میای اما خیلی غر میزنی!
غر میزنم بایدم غر بزنم! اگر غر نزنم کار درست نمیشه! اگه غر نزنم که ئی دل صابمرده خالی نمیشه بایدم غر بزنم!
وقتی به پیرزن را از خانه خودش جدا کنی از زندگی جداش کردی. حتی اگر تو بهشت هم بره احساس میکنه که همه چیزش را از دست داده. اینجا که بود میدانست قلیانش کجاست تو آشپزخانهش چی هست. رخت و لباسش را کجا گذاشته. دوستی آشنائی همسایهای فامیلی دربهدری و غربت به همه چیز رنگ دلتنگی میزنه. آدم را حساس میکنه. پیش خودش فکر میکنه نکنه فلان کس که فلان حرف را زد منظورش من بودم .