Explore عاشق شدن در دی ماه، مردن به وقت شهریور Compiled By سیدعلی صالحی Classified In Readable Copy
تو با کوچه باغی دور از تو با قاصدکی سپید
از تو با خلوت خویش از تو با خدا
از تو با تولد بوته از تو با ترانه ی ممنوع
از تو با مرگ سخن می گویم
هم از آن مرگی که عمری همه آن را سلانه سلانه زیسته ام
از تو با همگان و با ستاره سخن می گویم
صفحه
ما همیشه در انتهای هر سطری که پیش آمده است
سه نقطه نا تمام نهاده ایم
یعنی یکی عاشق است
یکی آلوده به آوای آن شاید
و من که در سومین ستاره
در شبی از تمامی تعریفم
صفحهعاشق شدن در ناکجا مردن به وقت نامعلوم
دو نظر به عاشق شدن در دیماه مردن به وقت شهریور
میلاد کامیابیان
.
آن مؤخرهی محذوف
اصل این کتاب سالمنتشر شده. آن موقع مؤخرهای داشته بسیار بااهمیت دربارهی مسئلهی تقطیع پلکانی که نمیدانم چرا در چاپهای بعدی از کتاب حذف شده. آرا سیدعلی صالحی در آن نوشته عجیبوغریب نیست خودش هم مکرر میگوید که ابداعی نکرده و بدعتی نیاورده اما بسیار جسورانه است و الحق بسیار تیزبینانه. توجه داشته باشیم که اواخر دههی شصت است و بحبوحهی غلبهی شکل شاملویی شعر و هر کسی که میخواهد شعر بنویسد چند خط را پلهپله میشکند و پایین میآورد و نهایتا پایش را امضا میکند. گیرم همهی شعرهای اینشکلی را بهواقع پیشتر شاملو امضا کرده بوده.
صالحی با تقطیع مجدد بعضی از شعرهای شاملو و شعری از طاهره صفارزاده نشان میدهد که آن نوع تقطیع بهواقع ضروری شعر سپید شعر بدون وزن ظاهری فارسی نیست. در شعرهای خودش هم که در این کتاب آورده چنین کرده. نتیجهی بلافصلش هم این بوده که نشانهگذاری سطرها موضوعیت پیدا کرده. بگذریم که ویرگولها بعضا غیردستوری و دلبخواهی آمدهاند. و در کدام متن فارسیست که اینطور نبوده باشد اما فارغ از کیفیت شعرهای کتاب و شیوهی استعمال سجاوندی آن مؤخره از جمله متونیست که میمانند حتی اگر خود صالحی دیگر دل چاپ کردنش را نداشته باشد.
. آن نشانیهای محذوف
کتاب به سه بخش تقسیم شده. اول شعر بلند و بیستبخشی گزارش به نازادگان آمده بعد شعرهایی عموما کوتاه که ذیل دفتری همنام کتاب گردآمدهاند و
آخر شعرهای شمارهخوردهی نشانیها. در نسخهای که من دارمدارینوش این قسمت سوم بهخصوص قلعوقمع شده. چرایش را نمیدانم. لابد با نظر شاعر بوده. در نخستینچاپخنیا نشانیها خود مشتمل است بر هفت نشانی که اینها هم هر کدام دربردارندهی هفت شعرند.
اما از این میان بهترین بخش کتاب همان شعر بلند اول است که باز پیوستار روایی نسبتا دریافتنیای و راوی شکلیافتهای دارد. تکتک بخشها و بندها با پرسش چرا به یاد نمیآورم آغاز میشوند و ادامهی متن در واقع همان فرایند به یاد آوردن است. وقتی این شعر بلند را بخشبهبخش میخواندم از آنجا که بیشتر مبتنی بر تکگویی ذهنی راوی بود و سیلان خاطره از خودم پرسیدم به لحاظ فرمی چگونه این شعر میتواند به پایان برده شود. صالحی هوشمندانه پاسخ را در آستین داشته: با تتمیم فرایند به یاد آوردن و تکمیل آن. از این حیث کل شعر به پروسهی روانکاوی میماند آنجا که مراجع بهتدریج و بهمرور آنچه را پسپشت سرکوب و واپسزنی از یاد برده خردکخردک به یاد میآورد و تروما را زبانا تفسیر میکند.
از اینکه بگذریم باقی کتاب خواندنش لطفی نداشت. بله اینها را در دههی شصت نوشته شاعر و میبایست در داوری کتاب این واقعیت تاریخی را در نظر داشت. باید سرودههای این دفتر را با نمونههای همعصرش قیاس کرد این قبول. اما حتی پذیرفتن این ملاحظات نمیتواند کمکی بکند به شعرهایی که بینشان نوشته شده باشند.
صالحی در سطرسازی چیرهدست است و بر موسیقی کلام و امکانات صوتی واژه و ترکیب مستشعر. اما گاه چنان دلبستهی پی هم آوردن مسلسلوار کلمات و تولید همصامتیها و هممصوتیها میشود که معنا یکسره از دست میرود. شعر بینشان یعنی شعری که بعد خواندن معلوم نیست اصلا دربارهی چه بوده اما در آن تا دلت بخواهد پر است از کلمات اصطلاحا شاعرانه: کبوتر باد دشنه کوه کویر و همینطور بگیر و برو.
این عیب کار صالحی را نه آن موقع کسی گوشزد کرد کسی حوصلهاش را نداشت خودش را با شاخ غول در بیندازد و نه حالا حتی دیدهام جایی مکتوب کرده باشد کسی. شاید هم گفتهاند و جناب شاعر نشنیده. هرچه در این کتاب راوی ادیبانهتر سخن گفته بیشتر از شعر پرت افتاده. حیف که در تمام سالهایی که بعد از این مجموعه سر رسیدند صالحی این ایراد را برطرف نکرده و سهل است اصلا به ریش نگرفته. این سالها منتقدان نونفس همانقدر به شعر صالحی و باباچاهی و همنسلهایشان بیاعتنا بودهاند که اینان به نقدهای آنان. و این خبر بدیست برای این هر دو دسته.
عنوان: عاشق شدن در دی ماه مردن به وقت شهریور شاعر: سید علی صالحی تهران نشر خنیادرص موضوع: شعر شاعران معاصر ایرانی قرنم
عنوان: عاشق شدن در دی ماه مردن به وقت شهریور شاعر: سید علی صالحی تهران دارینوشدرص
اما دوست داشتن را دوست میدارم
سید علی صالحی
دلم میخواست بنویسم اما برای شعر نمیتوان نوشت شعر کلامی ست موزون و خیال انگیز برای همین ست که نمیتوان نوشت با واژه های شعر باید در خیال خویش تاخت و با ناسازیهایش ساخت هرچند هرگز در هیچ شعری ناسازی ندیده ام شعر پرواز خیال شاعری است چگونه میتوان پرواز دیگری را نقد کرد تنها باید با خوانش آن شعر جایی بایستیم تا دست و دلمان بلرزد, ا. شربیانی
عنوان: عاشق شدن در دی ماه مردن به وقت شهریور شاعر: سید علی صالحی تهران نشر خنیادرص موضوع: شعر شاعران معلصر ایرانی قرنم as i said about nameha گفتند:
غروب سهشنبه زمستان بود هفتم دی
تو پرستوی خیسی را در آستین خود به خانه آوردی!
گفتم: انکار نمیکنم,
گفتند:
و صبح روز بعد چیزی شبیه یک پرندۀ عاشق
هم از بام خانۀ شما به جانب دریا برخاست!
گفتم: انکار نمیکنم,
گفتند:
تو در تجمع قلیلی ترانۀ مبهم پی معنای دیگری
مشتی واژه از کف آسمان چیدهای!
گفتم: انکار نمیکنم,
گفتند:
تو در حوالی تغزل تاریک یا شاید کنار حوض همسایه
برای آن ماهی سرخ
از کرانۀ دریا ترانه میخواندی!
گفتم: انکار میکنم,
گفتند:
از میان تمامی قبور تو در پی گوری گمنام
آهسته در آستین خویش میگریستی!
گفتم: انکار نمیکنم,
گفتند:
تو از گمان گلدانی خشک
خبر به باغچۀ باران بردهای!
گفتم: انکار نمیکنم,
گفتند: برای پیلۀ خردی ترانه از شکفتن فردا سرودهای
تازه تو را در پچپچۀ دریا و دریچه دیدهاند!
گفتم: انکار نمیکنم.
گفتند: بس است!
گمان نمیکنی که در انکار عشق
تو صاحب نوعی سکوت مقدسی
گفتم: انکار نمیکنم,
گفتند:
بنویس!
بنویس که تقدیر نانوشتۀ خویش را انکار نمیکنم.
نوشتم: انکار نمیکنم!
و همسرایانی غریب از پس دیوارهای جهان زمزمه کردند:
شاعران بزرگ گویا چنین زیستهاند. ما نزديک آينه نشستيم و شب شکست و
خبر از مسافر خوشقول بوسه رسيد
رسيد همين نزديکیها
که صبح يک جمعهی شريف
از خواب روشن دريا باز خواهيم گشت.
همه چيز درست خواهد شد
و شب تاريک نيز از چراغ ترکخورده عذر خواهد خواست.
همين برای سرآغاز روز به او رسيدن کافی است
همين برای نشستن و يک دل سير گريستن ما کافیست
همين برای از خود دور شدن و به او رسيدن کافی است بر ما نبود تا ميان تولد و تابوت
تنها يکی را برگزينيم.
بر ما نبود تا ميان دشنه و سيلی
تنها يکی را برگزينيم.
بر ما نبود تا ميان خويش و ترانه
تنها يکی را برگزينيم.
بر ما نبود تا ميان فرجام و سرآغاز
تنها يکی را برگزينيم.
بر ما نبود تا ميان زورق و دريا
تنها يکی را برگزينيم.
بر ما نبود تا ميان خويش و خواب همسايه
تنها يکی را برگزينيم.
اصلا نمیدانم گويا مسير ستاره با ما نبود
مادرم میگفت: پيشانیات بلند است اما آينده نمیداند. همهی پچپچهی شما در اتاق مجاور از مرگ من است.
حيرت نمیکنم.
من نيز دل دريا را اينگونه به دست آوردهام
ميهمانی غريب زورقی باژگون طرحی سپيد از الکل و کفن
و تشنجی مرطوب
که دشنه در ديدگان مردد آهو دوانده است,
بهبودی مصيبت و کسالت سکوت.
اينجا کسانی موهوم
از گمان گلولهای برفی بر شيب سينهی من سخن میگويند.
چشمها چکامههای وهن منتظرند
دستها و دهانها ديوارهای دودهاندود گوری دور.
و فوارهی خاموش فاتحه
بر نبض گلبرگ ارغوان
نه گمان مبر ای مغموم من زندهام هنوز!
ميهمانانی غريب زورقی باژگون
و سرانگشت اشارهی زنی از مرمر لاژورد,
در چارچوب تکيدهی اين در کيست
که سفرهای مضطرب مرا
در تبسم متبارک خويش میشمرد
گويا کسی بر بخار شيشهی اين دريچه دستی کشيده بود
گويا, . . کسی بر سنگ سپيدهدم دريا
بيتی ساده از بلوغ بامداد نوشته بود:
"آه اگر از آزادی سرودی میخواند
کوچک همچون گلوگاه پرندهای!".